شعرومذهبی
خوش می دهدنشان جلال وجمال یار خوش میکند حکایت عزو وقار دوست دل دادمش به مژده وخجلت همی برم زین نقدقلب خویش که کردم نثاردوست شکر خداکه ازمددبخت کارساز برحسب ارزوست همه کاردوست سیرسپهرودورقمر را چه اختیار درگردشند برحسب اختیار دوست گرباد فتنه هردو جهان رابرهم زند ماوچراغ چشم و ره انتظار دوست کحل الجواهری به من ارای نسیم صبح زان خاک نیک بخت که شد رهگذار دوست ماییم واستانه عشق وسرنیاز تاخواب خوش که رابرد اندر کنار دوست دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک منت خدای راکه نیم شرمسار دوستان پیک نامور که رسیداز دیار دوست اوردحرزجان زخط مشکباردوست
Design By : RoozGozar.com |